سخن گفتن از بزرگمردي كه در تمام عمر خود با وجود انجام كارهاي بسيار بزرگ و شايد به اندازهاي بيش از بزرگي كارهايي كه در سطوح خرد و كلان براي افراد و آينده ايران انجام داده بود، اصرار بر آن داشت كه حتماً آن كارها مسكوت و پنهان بماند بسيار دشوار است. اما امروز در غياب آن مردبزرگ ميتوان سخن را اينگونه آغاز كرد كه آيا مردم ايران ميدانند كه مير مصطفي عالينسب كسي است كه نظام تصميمگيري و تخصيص منابع ايران به پشتوانه دانش عميق و تجربيات كمنظير او دستاوردهايي را در ده ساله اول پس از پيروزي انقلاب اسلامي رقم زده است كه برخي از آنها در طول تاريخ ايران نظير نداشته است و در حاليكه جا داشت در اين زمينه دهها كتاب و مقاله تدوين شده باشد و يك ذخيره دانايي عظيم براي آيندگان كشور مهيا گردد به خاطر وسواس بيش از حد اين مرد بزرگ و اصرار تمام ناشدني او مبني بر اينكه هر كاري كه به دست او يا با نقشآفريني مستقيم او انجام شده است نبايد اينجا و آنجا مطرح گردد مكتوم مانده و اميد ميرود در زماني مناسب و مجالي كافي پردههايي از اين زندگي پربار در معرض ديد و قضاوت نسلهاي امروز و فرداي ايرانيان قرار گيرد.
آري، ميرمصطفي عالي نسب كسي است كه براي اولين بار در تاريخ اقتصادي ايران با تكيه بر دانش و تجربه خود و نيز اعتمادي كه همه طيفهاي مؤثر و فعال در پيروزي انقلاب اسلامي به سماحت و صداقت و دانش و تجربه استثنايي او داشتند اين فرصت را براي كشورمان فراهم كرد كه در حاليكه با يكي از طولانيترين جنگهاي چهار صد ساله اخير درگير بود. اما حتي يك مورد ثبت شده از مرگ و مير ناشي از قحطي و اپيدمي مشاهده نكند. بزرگي همين يك كار چه از نظر علمي، چه از نظر اجرايي و چه از نظر ملاحظات انساني و اخلاقي به اندازهاي است كه اگر در كشورهاي ديگري چنين دستاوردي ظاهر ميشد دهها جايزه ملي و بينالمللي به نام خالق اين دستاورد طراحي ميشد و دهها فيلم و داستان در اطراف اين مسئله سترگ تهيه شده و به نمايش در ميآمد. اما در كشورمان اين دستاورد بينظير حتي به درستي درك هم نشد تا چه رسد به آن كه در اطراف آن بحث و گفت و گويي طرح شود و جالب آن كه اين تنها دستاورد زندگي پربار و غرورانگيز ميرمصطفي عالينسب هم نبود.
در دوران حيات پربارش اين مرد براي توصيف مجاهدتهاي مثالزدنياش در راه ملت و اعتلاي ايران از لفظ سربازي استفاده ميكرد و تصريح مينمود. به همان شكلي كه در اثر پيروزي انقلاب اسلامي همچون سربازي بيمزد و منت زندگي شخصي و فعاليتهاي روزمره خود را تعطيل كرده و تمام عيار به خدمت انقلاب اسلامي مردم ايران درآمده بود، در دوران جنبش مردمي ملي شدن صنعت نفت نيز همچون سربازي بيادعا، تمام قد در خدمت دفاع از دستاوردهاي نهضت ملي شدن نفت در آمده بود و در واكنش به فشارها و تحريمها و زورگوييهاي دولت انگلستان يكي از مهمترين صنايع ملي كشور را در يكي از حساسترين نقاط عطف تاريخ معاصر ايران بنيان گذاشت.
آيا مردم ايران ميدانند كه اين مرد بزرگ به جرم چنين خدمتي به نهضت ملي مردم ايران از سوي كمپاني والور انگلستان به محكمه فراخوانده شد و او با اطمينان از اين كه در صورت طرح دعواي كمپاني مزبور در دادگستري دولت كودتا احتمال محكوم شدنش بسيار زياد است با تلاش استثنايي خود و وكلايش نقطه عطف ديگري در تاريخ مبارزات ضداستعماري اين ملت بنا نهاد و با كشاندن اين دعوا به دادگاه بينالمللي لاهه و سرانجام محكوم ساختن كمپاني انگليسي مرهمي بر دردها و رنجهاي مجاهدان راه عزت و آزادي ايران تدارك ديد.
آري سخن گفتن از چنين مردي بسيار دشوار است. كسي كه به گواه اعضاي شوراي طرحهاي انقلاب در وصف او نقل است كه شهيد مرتضي مطهري به كرات در ميان اعضاي شورا اظهار ميداشت كه هنگامي كه آقاي عالينسب زبان به بحث در امور اقتصادي ميگشايند به تجربه سالهاي متمادي سكوت پيشه ميكنيم تا فرصت آموختن را از دست ندهيم.
سخن گفتن از كسي كه در مقام مشاور امين آيتا... بروجردي به قدري احساس محبت او را برانگيخته بود كه اگر كوچكترين اختلالي در وعدههاي ملاقات هفتگي پديد ميآمد زعيم عاليقدر جهان تشيع شخصاً جوياي سلامت ايشان ميشدند.
ميرمصطفي عالينسب چنين شخصيتي بود كه با همه صلاحيتها و اعتبار علمي و اجتماعي عظيمي كه داشت هنگامي كه با يك فقير يا يك يتيم يا يك نيازمند روبرو ميشد، آن چنان درجهاي از خضوع و همدلي نشان ميداد كه طرف مقابل احساس ميكرد كه با فردي در حال صحبت است كه گويي سالهاي طولاني آشنايي نزديكي با او دارد.
در خانوادهاي اصالتاً تبريزي در شهر كاظمين به دنيا آمد. پدرش كربلايي سيد حسين و مادرش عاليه خانم نام داشت. حاصل ازدواج آنها پنج دختر وسه پسر به نامهاي مرتضي، مصطفي و مجتبي است. پس از بازگشت به ايران، كربلايي سيد حسين در تبريز به فروش چاي مشغول بود. خانهاش در محله شتريان تبريز قرار داشت، وي پس از رسيدن به سن 50 سالگي (احتمالاً در سال 1309 ) فوت نمود. پس از فوت كربلايي سيد حسين ، سرپرستي خانواده را همسرش عاليه خانم به عهده داشت. وي را زني مدير و پرهيزكار و صاحب كمالات فراوان توصيف نمودهاند. وي در سال 1342 در تهران فوت كرد و او را در قم دفن كردند.
مصطفي دومين پسر خانواده در سال 1298 در عراق به دنيا آمد. احتمالاً مصطفي 13 ساله بود كه پدرش را از دست داد. آموزش رسمي وي، تا پايان مقطع ابتدايي در تبريز بود. پس از آن به علت مشكلات مالي خانواده، به شاگردي به مغازههاي مختلف مشغول شد. پس از مدتي توانست دوره آموزشي كوتاهمدت حسابداري و مكالمه زبانهاي انگليسي و فرانسه را ياد بگيرد و سپس يك دوره عالي Cost Accounting را با موفقيت بگذراند.
تا آغاز سال 1310 هنوز حسابداري سياق (كاربرد علائم اختصاري مثل ويرگول براي صد و حرف ع براي ده) در بين كسبه و تجار رواج داشت. طي اين دوره آموزشي و آگاهي از روشهاي جديد حسابداري و محاسبات مالي، نقش مؤثري در زندگي و فعاليتهاي آتي او داشت. وي به قصد كسب تجربههاي جديد، حدود سال 1316 تنها به تهران آمد و در بخش حسابداري شركت تجاري- وارداتي اتفاق، مشغول شد و خيلي سريع پلههاي ترقي را طي نمود و در فاصله كوتاهي به واسطه شايستگيهاي بسياري كه از خود نشان داد، مسئوليت رئيس حسابداري شركت را برعهده گرفت. شركت اتفاق وارد كننده لوازم چيني و بلور بود.
يكي از ويژگيهاي خارقالعاده اين مرد بزرگ خستگيناپذيري و سختكوشي ايشان بود به گونهاي كه حتي در آستانه هشتاد سالگي هم اين جنبه از زندگي او براي هر ناظر منصفي چشمگير و قابل ملاحظه بود. بنابراين، وقتي كه از فعاليتهاي اقتصادي او سخن به ميان ميآيد و به سادگي گفته ميشود كه پلههاي ترقي را خيلي سريع طي نموده معناي چنين جملهاي به هيچوجه اين نيست كه كل زندگي او را بتوان در همين چارچوب خلاصه كرد. او در اين زمينه تا واپسين روزهاي عمر خود از مادرش سخت به نيكي ياد ميكرد و مقيد بود كه به روشني اظهار دارد كه بيش از هر چيز وامدار كوششهاي تربيتي اين زن استثنائي و ارجمند بوده است.
او اظهار ميداشت كه از همان دوران كودكي تحت تعليمات مادر سخت به كار گماشته ميشد و اگر در رسيدگي به امور خانه كاري باقي نمانده بود به توصيه مادر به مسجد محله و حتي مساجد ديگر مراجعه كرده و قدمي در راه نظم و تربيت و نظافت آنجا برميداشت و اگر در اين زمينه نيز كاري وجود نداشت بستههاي بزرگ خاك ذغال را بر دوش گذاشته و به مقصد خانههاي فقيران محله و شهرگسيل ميشد. تربيت در دامن چنين مادري اقتضاء ميكند كه او به موازات فعاليت شخصي اقتصادي از امور فرهنگي، اجتماعي و سياسي نيز غافل نباشد به همين خاطر است كه در همين دوران و تا سالها پس از آن سخت به مطالعات اقتصادي مشغول بود. اين مطالعات هم جنبه نظري داشت و هم براي فهم هرچه بهتر مشكلات و نيازها و مسائل اقتصاد ايران هدفگذاري شده بود. ايشان خود اظهار ميداشتند كه مطالعه مكتبهاي اقتصادي را از نظريه افلاطون آغاز كردند و هنگامي كه به مكتب تاريخي آلمان رسيدند سخت مجذوب استحكام نظري و راهگشاييهاي عملي آن شدند و در نتيجه به مدت دو سال مستمراً مطالعات اقتصادي ايشان بر روي مكتب تاريخي المان متمركز شده بود و به موازات آن فايلهاي ويژهاي براي خصوصيتها و ويژگيهاي تك تك مناطق ايران گشوده بودند از جمله ايشان ميفرمودند كه طي چند سال توانستند براي نوزده هزار روستاي ايران فايل ويژه باز كنند.
تك تك اين فايلها بعدها در تصميمگيريهاي سطح خرد و سطح كلان ايشان نقشي تعيينكننده برعهده داشت.
از نظر مطالعات اسلامي ايشان در عين داشتن جلسات منظم با برخي مراجع تقليد همچون آيتا... فقيد آقا حسين طباطبايي بروجردي و آيتا... حجت و آيتا... ميلاني برخي ديگر از مراجع بزرگ آن دوران جلسات بحث و گفتگوي ويژهاي با آيات شهيد استاد مرتضي مطهري و دكتر سيد محمد حسيني بهشتي داشت اما در اين ميان انس و الفت او با علامه فقيد محمد تقي جعفري استثنايي و مثالزدني بود.
ايشان ميفرمودند كه از دوران طلبگي استاد علامه يك قرار مشترك گذاشته شد كه تا سالهاي سال پابرجا بود و آن هم عبارت از تعليم گرفتن ميرمصطفي عالينسب از علامه جعفري در علوم اسلامي و تعليم دادن اقتصاد به ايشان توسط استاد عالي نسب بوده است. اين دلبستگي به مطالعه و پژوهش تا آخرين روزهاي عمر پربار اين مرد بزرگ نمود عيني داشت و هر كس گذرش به منزل ايشان ميافتاد متوجه طيفي از كتابهاي تخصصي اقتصاد و مديريت ميشد كه به زبانهاي انگليسي و فرانسه و فارسي در كنار ايشان قرار داشت و اينها همه غير از روزنامهها و مجلات مطرح آن دوران بود. جملهاي كه مكرر از زبان ايشان شنيده ميشد اين بود كه پس از سالها استمرار در مطالعه پير شدم اما از دانستن سير نشدم. يكي از جذابترين عادات مطالعاتي ايشان قيدي بود كه به تعبير خودشان از نخستين روزهاي مكلف شدن شرعي تا آخرين روزهاي حيات استمرار داشت و آن هم مطالعه حداقل يك صفحه از سيره عملي پيامبر اكرم هر شب قبل از خواب بوده است ايشان ميفرمودند كه اين قيد براي من چيزي شبيه به نماز بود و به ندرت پيش آمد كه با عذر ناموجه قضا شود.
بر اثر اشغال ايران توسط متفقين، ميرمصطفي عالينسب مجدداً به تبريز برميگردد، در برخي از شركتها مشغول به كار ميشود، در عين حال، به واسطه صلاحيتهاي تحليلي و قدرت پيشبيني خارقالعادهاش در امور اقتصادي به خريد و فروش سهام كارخانهها نيز مشغول ميشود. در زماني كه بورس در ايران تأسيس نشده بود براي خريد و فروش سهام در شهرهايي كه واحدهاي صنعتي تأسيس شده بود بازارهاي محدودي شكل گرفته بود. محدوديت واردات بر اثر جنگ جهاني، باعث رونق كاذب سهام واحدهاي صنعتي شد و بازار سهام به شدت افزايش قيمت پيدا كرد. در حالي كه جايگاه اقتصادي شركتها ارتقاء نيافته يا تغيير كيفيتي در محصول شركتها رخ نداده بود، عالينسب به عنوان كارگزار، خريدار و فروشنده سهام در اين دوران استعداد سرشار خود را نشان داد به طوري كه در سرتاسر منطقه فردي شناخته شده محسوب ميشد. براساس تحليلي كه از شرايط اقتصادي منطقه داشت تصور وي اين بود كه وضعيت رونق بازار سهام پس از جنگ، ادامه پيدا نميكند اين پيشبيني هم بعدها اثبات گرديد و بسياري از سهامداران، با واردات آزاد كالا متضرر شده يا سرمايههاي خود را از دست دادند و اعتماد فعالان اقتصادي به تحليلهاي او افزايش چشمگير يافت.
اين مسئله يعني قدرت تحليل و تبيين و پيشبيني مسائل اقتصادي امتياز و برجستگي مهمي بود كه ميرمصطفي عالينسب در سايه تلاش خستگيناپذير عملي و مطالعات گسترده و بين رشتهاي خود به دست آورده بود و در طول عمرش بارها و بارها مايه شگفتي و حيرت دوستان و اطرافيان و همه كساني ميشد كه به نحوي با او در معرض مباحثه و احياناً مبادلههاي اقتصادي قرار ميگرفتند. آنچه كه در مقدمه اين مطلب مورد اشاره قرار گرفت نيز در همين چارچوب قابل درك است. ايشان مكرر ميفرمودند كه در دوران جنگ دوم جهاني به عنوان يك تحليلگر مطرح و جدي شناخته شده بودند و خود اين مسئله نيروي محركهاي شده بود كه با جديت و گستردگي هرچه بيشتر مطالعات اقتصادي خود را نيز دنبال كنند تا امكان يك درك تحليلي و روشمند و البته جامع از مسائل اقتصادي ايران برايم فراهم شود. هنگامي كه جنگ دوم شروع شد به روشني ملاحظه ميكردم كه چگونه به قاعده منطقهاي رفتاري تبيين شده در قلمرو علم اقتصاد شرايط جنگي به صورت سلسله مراتبي منشأ جهشهايي در قيمت همه انواع كالاها و خدمات ميشد و هرچه ضريب اهميت و درجه حساسيت آن كالا بيشتر بود شتاب افزايش قيمتها نيز به صورت بزرگتري خود را نمايان ميكرد.
ايشان ميفرمودند كه من از نزديك مشاهده كردم كه چگونه در يك دوره زماني نه چندان طولاني قيمت نان تا 40 برابر قيمت قبل از جنگ افزايش مييافت و به اين ترتيب هر روز بيش از روز قبل دسترسي به نان براي فقرا ناممكنتر ميشد. آثار اين محروميت بلافاصله بر روي سلامت جسمي و فكري فقرا انعكاس مييافت و به موازات گسترش و تعميق اين مسئله همه شرايط براي بروز انواع بيماريها و شيوع انواع اپيدميها مهيا ميگشت. اين چنين بود كه به محض شروع جنگ تحميلي خدمت آيتا... شهيد دكتر بهشتي رسيدم و منطق رفتاري و مباني نظري و نيز شواهد مورد مشاهده خود را درباره آثار اقتصادي جنگ با ايشان در ميان گذاشتم.
براي ايشان توضيح دادم كه چگونه در شرايط جنگي از يك سو عرضه كل اقتصاد به دلايل متعدد با شوك منفي روبهرو ميشود و از طرف ديگر قسمت تقاضاي كل اقتصاد به طرز غيرمتعارفي متورم ميشود و اين شكاف فزاينده ميا ن عرضه كل و تقاضاي كل در صورت عدم مداخله دولت كار را تا آن جا جلو ميبرد كه دسترسي به نيازهاي اوليه تضمينكننده تداوم حيات براي بخش قابل توجهي از جمعيت ناممكن ميشود و فاجعههاي انساني بزرگ از منظر اقتصادي به اين خاطر هميشه در جنگها خود را به مردم ايران تحميل كرده است و به دنبال اين شكاف فزاينده كه بيش از هر چيز معلول رواج سوداگري در زمينه مايحتاج حياتي مردم است، همانگونه كه تجربههاي قبلي جنگ در ايران و ساير كشورها نشان داده به فاجعههاي سهمگين انساني منجر ميگردد.
ايشان ميفرمودند كه شهيد بهشتي پس از آنكه به دقت سخنان مرا شنيدند و چندين سؤال درباره وجوه مختلف مسئله مطرح كردند بلافاصله با شهيد رجايي كه آن موقع در مقام نخستوزيري مشغول فعاليت بودند تماس گرفتند و جلسهاي طولاني در حضور شهيد بهشتي و شهيد رجايي در اين زمينه داشتيم كه نتيجه آن شكلگيري ستاد بسيج اقتصادي از همان اولين روزهاي آغاز جنگ بود. ايشان ميفرمودند در همان جلسه شهيد رجايي از من اجازه خواستند كه بلافاصله حكم مسئوليت ستاد بسيج اقتصادي را به نام من صادر كنند اما پاسخ من به ايشان اين بود كه پيشبرد اين مسئله به ويژه با توجه به شرايط موجود اجرايي كشور آن هم در سالهاي آغازين پس از پيروزي انقلاب تنها با اقتدار فرد شماره يك نظام اجرايي امكانپذير است بنابراين در عين تأكيد بر مسئوليت مستقيم شخص نخستوزير در اين زمينه به ايشان اطمينان دادم كه چه در مقام مشاور اقتصادي نخست وزير و چه در مقام عضو ستاد بسيج اقتصادي و چه در مقام مشاور شوراي اقتصاد تا سر حد توان در كنار ايشان و در خدمت مردم باقي خواهم ماند البته پس از مدتي شهيد رجايي به واسطه فشارهاي اجرايي مضاعفي كه به دنبال جنگ به نخستوزير تحميل ميشد كارهاي اجرايي و پيگيريهاي عملياتي ستاد بسيج اقتصادي را به وزير مشاور در امور ا جرايي خود واگذار كردند و به اين ترتيب بود كه پاي مهندس بهزاد نبوي هم به مسائل مربوط به ستاد بسيج اقتصادي باز شد.
پس از تسلط حزب دموكرات در شهريور 1324 بر تبريز، ميرمصطفي عالينسب بار ديگر به تهران آمد. وي براي گذران زندگي به تجارت ظروف چيني و بلور تا سال 1328 ميپردازد.
در اين دوره نسبتاً كوتاه سرعت و رشد مرحوم عالينسب در امور اقتصادي حتي براي دوستان نزديكش هم شگفتآور شده بود. حجرة بزرگ او در تيمچه حاجبالدوله يكي از پر رفت و آمدترين حجرهها بود و كسب و كار او در كسوت يكي از بزرگترين واردكنندگان ظروف چيني و بلور رونقي بيسابقه يافت اما جالب آن است كه ايشان مي فرمودند در سال 1328 با يكي از مهمترين نقاط عطف زندگي خود روبهرو شدند. به اين معنا كه در چارچوب مجموعه مطالعاتي كه در حوزه اقتصاد اسلامي داشتند و نيز در كنار مطالعات نسبتاً عميقي كه در زمينه تاريخ اقتصادي ايران انجام دادند به اين جمعبندي رسيدند كه كمك به استمرار يك رابطه يك سويه با كشورهاي پيشرفته و تبديل شدن به يك واردكننده صرف نه با اصول اقتصاد اسلامي و نيز با اقتضائات تاريخي اقتصاد ايران سازگاري ندارد و ميبايست طرحي نو دراندازم.
ايشان هميشه به شاگردان و نزديكان خود ميفرمودند كه علم به همان اندازه كه الزام عقلي براي انجام دادن يا انجام ندادن برخي كارها پديد ميآورد به همان اندازه به لحاظ اخلاقي و شرعي نيز انسان را مقيد ميسازد چرا كه براساس آموزشهاي بزرگان دين ميان علم و عقل و شرع يك در هم تنيدگي تمام عيار وجود دارد. اينگونه بود كه مرحوم عالي نسب از سال 1328 ديگر كارت بازرگاني شخصي خود را تمديد نكرد و به تعبير خود قرار گرفتن در كسوت يك واردكننده صرف را دون شأن اسلامي و ايراني خود تلقي نمود.
مرحوم عالي نسب تا سن 30 سالگي، چند سال به عنوان شاگرد مغازه در تبريز، مديريت حسابداري شركت اتفاق در تهران، فروش سهام، كار در شركتها، كار مستقل تجارت ظروف چيني در تبريز و تهران، تجربه شركتها، كار مستقل تجارت ظروف چيني در تبريز و تهران تجربه داشت. در اين سالها ذخيره دانايي و امكانات مالي او در حد قابل ملاحظهاي بود و اين امكانات به همراه حسن شهرت و ميل به اعتلاي ايران او را در معرض يكي از نقاط عطف تاريخ زندگانياش قرار داد و آن هم عبارت از عبور از تجارت و واردات و تمركز بر توليد بود.
گويي خداوند اراده كرده بود كه اين آمادگي براي ورود به فعاليتهاي توليدي براي انساني كه تا آن درجه رابطهاي صادقانه و صميمي با خالق خويش و مردم كشورش داشت شكلي حماسي و تاريخي پيدا كند. به فاصله كوتاهي پس از جمعبندي تحليلي و نظري او مبني بر حرمت دلالي صرف براي كالاهاي خارجي مبارزات شورانگيز مردم براي ملي كردن صنعت نفت آغاز شد. رهبري اين مبارزات و رياست دولت ملي با مرحوم دكتر محمد مصدق بود.
با آغاز به كار دولت ملي مير مصطفي عالينسب فعاليتهاي عادي خود را متوقف ساخت و در كسوت يكي از اعضاي مؤثر شوراي 25 نفره مشاوران اقتصادي دولت دكتر مصدق شروع به فعاليت نمود. اين شورا در جهت پيشبرد اهداف نهضت ملي بيدريغ و داوطلبانه به د كتر مصدق كمك ميكرد در نتيجه هنگامي كه برخوردهاي خصمانه و تحريمهاي گسترده اقتصاد ايران پس از ملي كردن صنعت نفت آغاز شد ايشان ميفرمودند كه مرحوم دكتر مصدق كه خود يك تحليلگر برجسته مسائل اقتصادي نيز بود جلسه شوراي مشاوران اقتصادي را تشكيل داد و اظهار نمود كه بدون ترديد اين تحريم به ويژه تحريم خريد نفت ايران دائمي و ابدي نخواهد بود بنابراين اگر امكاني پديد آيد كه ما ولو به ميزان اندك تقاضايي براي نفت در داخل اقتصاد ملي ايجاد كنيم و اين تقاضا موجب گردد كه ما مجبور به بستن لولههاي نفت نشويم امكان اداره اقتصاد كشور بدون درآمدهاي نفتي از نظر سطح دانش موجود اقتصادي كشور مهياست. گرجه ميدانيم كه اين راه دشوار و پر سنگلاخ است.
در راستاي تحقق خواستههاي صريح نخستوزير دولت ملي، شوراي مشاوران اقتصادي دكتر مصدق مسئول پيدا كردن صنعتگراني شدند كه بتوانند محصولاتي نفت سوز توليد كنند تا هم خلأ ناشي از تحريم دولت انگلستان به ويژه در زمينه محصولات كمپاني والور منتفي گردد و هم تقاضا براي نفت در درون اقتصاد ملي تضمين شود. از آنجا كه مصرف چاي در ميان ايرانيان گسترش خارقالعادهاي يافته بود در كنار اجاقهاي خوراكپزي و بخاري نفتي كه اين آخري در ايام خاصي از سال متقاضيان زيادي داشت، توليد سماور نفتي و اجاقهاي نفتي خوراكپزي بهترين گزينهها محسوب ميشد.
مرحوم عالينسب ميفرمودند كه وقتي ما به مهمترين بنگاههاي توليدي آن روز كشور مراجعه كرديم،مشاهده ما نشان ميداد كه پيشرفتهترين دستگاههاي پرس موجود در كشور دستگاههايي بود كه قادر به توليد محصولاتي در حد قوطي و اكس شفق بود و اين به معناي آن بود كه نه سطح د انش فني موجود در ايران و نه سطح ماشينآلات موجود در كشورمان امكان توليد داخلي سماور و اجاق نفتي را فراهم نميكرد ضمن آن كه ريسك سرمايهگذاري در اين زمينه هم به اندازهاي بالا بود كه نميشد از كسي توقع ورود به چنين صحنهاي را داشت.
ايشان ميفرمودند؛ اين واقعيتها يك سر داستان بود اما نه همه آن چرا كه وقتي ما آن همه شور و شوق در ميان مردم و آن همه انگيزه و تلاش از سوي دكتر مصدق را مشاهده ميكرديم آمادگي روحي اعلام شكست شوراي مشاوران اقتصادي دريافتن يك صنعتكار ريسكپذير و قادر و توانا براي ورود به چنين كاري را نداشتيم. اينچنين بود كه مرحوم عالينسب خود عهدهدار انجام اين مسئوليت خطير تاريخي شد.
نكته بسيار ظريفي در اينجا وجود دارد كه تاكنون كمتر كسي به آن توجه كرده در حالي كه اين مسئله به تنهايي منعكسكننده ژرفاي انديشه و عمق آشنايي ميرمصطفي عالينسب با واقعيتةاي اقتصاد ايران و چشمانداز تحولات آينده است.
هنگامي كه او ميخواست شركت توليدي عالينسب را به ثبت برساند عنواني كه براي شركت انتخاب كرده و به ثبت رساند صنايع نفت سوز و گاز سوز عالينسب بود. ايشان خود ميفرمودند كه من در جريان مطالعاتم در زمينه چشمانداز تحولات اقتصاد ايران و اقتصاد جهان به اين نتيجه رسيدم كه گرچه در سالهاي مياني قرن بيستم نفت در مركز تحولات اقتصادي قرار دارد اما در سالهاي پاياني قرن بيستم اين گاز است كه نسبت به نفت ترجيح داده خواهد شد از اين رو به نظرم رسيد كه در ثبت شركت توليدي عالينسب از هر دو عنوان استفاده كنم تا جهت آتي فعاليتهاي خود را نيز مشخص كرده باشم.
در آن زمان هنوز اكثر مردم ايران در روستاها و شهرهاي كوچك زندگي ميكردند آنان براي پخت و پز از منقل، اجاقهاي گلي و هيزمي استفاده ميكردند. وي تحت شرايط اضطراري كه براي دولت ملي در اثر تحريم به وجود آمده بود شخصاً در اين زمان تصميم به ساخت سماور نفتي و اجاقهاي خوراكپزي نفتي گرفت. در شرايطي كه صنعت ايران به لحاظ فني توان اندكي داشت و پشتيباني از فعاليت توليدي از سوي دولت به علت كمبود منابع، اندك بود. عالي نسب ارزيابي واقعي و درستي از تقاضاي كالاهاي ساخت داخل در شرايط كمبود ارز و تحريم نفتي داشت. در عين حال، چشمانداز خوبي براي تقاضاي سماور اجاقهاي خوراكپزي نفتي در بازار وجود داشت. در مراحل اوليه توليد، عمدتاً از ورقهاي فلزي ضايعات ماشينها استفاده ميكرد.
يكي از جذابترين و در عين حال مهمترين اسرار تاريخ اقتصادي معاصر ايران، نحوه ورود مرحوم مير مصطفي عالينسب به صنعت كارتنسازي بود. ايشان خود ميفرمودند كه به محض پيروزي كودتاچيان در سال 1332، واكنش شخصي من متوقف ساختن فعاليت توليدي صنايع عالينسب بود. از آنجا كه هنگام به بار نشستن تلاشهاي كارخانه عالي نسب و عرضه سماور و چراغ خوراكپزي عالينسب موجي از شادماني در ميان مليّون پديدار شده بود و شخص مرحوم دكتر محمد مصدق اشكريزان فرمان داده بود كه دو عدد از سمارهاي عالينسب به صورت نمادين و شبانهروزي در مدخل كاخ نخستوزيري روشن باشد كه اين كاخ در اين زمان در محل فعلي كاخ گلستان مستقر بود. بعلاوه، از آنجا كه شروع به كار اين كارخانه به مثابه نماد همدلي دولت و ملت و آغاز به كار يك فعاليت توليدي بخش خصوصي در مقياس بزرگ بود، همه چشمها به اين دوخته شده بود كه آيا سرنوشت سماورساز دوران محمد مصدق نيز در امتداد سرنوشت سماورسازي است كه در دوران ميرزاتقي خان اميركبير، تلاشي را در اين زمينه آغاز كرده بود؟
به روايت فريدون آدميت در كتاب ارجمند اميركبير و ايران پس از قتل ميرزاتقي خان آنقدر به فرمان سپهسالار بر سر او كوفتند و شكنجهاش كردند كه بينايي دو چشم خود را از دست داد و تا پايان عمر در ميدان نقش جهان اصفهان به تكديگري مشغول شد.
ايشان ميفرمودند كه بنابر اين مجموعه ملاحظات همه چشمها به اين دوخته شده بود كه واكنش من در برابر كودتا چيست؟ و سپس ادامه ميدادند واكنش من،صدور فرمان توقف كارخانه سماورسازي در اعتراض به كودتا و كودتاچيان بود. به واسطه اهميت فوقالعاده اين تصميم كه به سهم خود مشروعيت كوتاچيان را به چالش ميكشيد، ايشان فرمودند كه نخست وزير دولت كودتا كه فردي نظامي به نام سرلشگر زاهدي بود، شخصاً اين جانب را احضار كرده و با تهديد و توهين مورد بازجويي قرار داد. بنابر گفته ميرمصطفي عالينسب، مضمون محوري با زجوييهاي زاهدي اعتراض به اين مسئله بود كه تو در دولت مصدق دست به چنين كار بزرگي زدهاي و حال كه سلطنت اعليحضرت تثبيت شده است. آن را متوقف كردهاي ايشان ميفرمودند كه وقتي من در واكنش به پرخاشها و توهينهاي او بانهايت خونسردي پاسخ دادم كه آري و دليل مسئله نيز اينگونه براي زاهدي توضيح داده شد كه آن زمان من به آينده ايران خوشبين بودم و اكنون ديگر نيستم نعرههاي تهديد بار و توهينآميز سرلشگر كودتاچي به اوج رسيد و مرا تهديد كرد كه عقوبت سختي در انتظار تو به واسطه اين رفتار خواهد بود.
ايشان ميفرمودند كه من پس از اين جلسه به مقر اروپايي سازمان ملل متحد در ژنو رفتم و به عنوان اعتراض به كودتا چند روزي در آنجا بست نشستم. اما پس از مدتي به اين جمعبندي رسيدم كه وقتي انگلستان و آمريكا طراحان و عاملان اصلي كودتا و مهمترين حامي محمدرضا شاه هستند، بنابراين احتمال آن كه استمرار اين بستنشيني ثمرهاي براي كشورم داشته باشد، بسيار ناچيز است. بنابراين، تصميم گرفتم كه مجدداً به ايران برگردم و با همراهي روحانيت همراه دكتر مصدق و نيز ساير مليّون ثابتقدم در زمينه آرمانهاي دولت ملي تلاشهاي جديدي را براي اعتلاي ايران آغاز نمايم.
ايشان ميفرمودند كه مشغول رايزني با دوستان و همفكران بودم كه چه فعاليتي را در شرايط جديد آغاز كنم كه از سوي مرحوم آيتا... سيد رضا زنجاني و مرحوم آيت ا... سيد محمود طالقاني به جلسه مخفي نهضت مقاومت ملي، دعوت شدم.
در آن جلسه مرحوم آقاي طالقاني به نمايندگي از اعضاي نهضت مقاومت سخن ميگفت و خطاب به اين جانب فرمودند كه ما از شجاعت و غيرت شما در تعطيل كردن كارخانه در اعتراض به كودتا سپاسگزاريم. اما بررسيهاي چند ماهه ما نشان ميدهد كه دولت كودتا حال كه از اين سطح از حمايتهاي بينالمللي هم برخوردار است به اين زوديها ساقط نخواهد شد و بنابراين مبارزات ملت ايران در دور جديد براساس پيشبيني و تحليلها، مبارزاتي درازمدت خواهد بود. اين مبارزه درازمدت به ابزارهايي نياز دارد كه يكي از آنها حمايتهاي مالي و ديگري برخوردار بودن از يك محمل خوب براي حمايت از مبارزان و نيز احياناً تشكيل برخي از جلسات در پوشش كارخانه است. مرحوم آيتا... طالقاني پس از ارائه تحليل مركزيت نهضت مقاومت ملي، خطاب به من فرمودند اينك شخصاً به نمايندگي از همه آقايان و به نام نهضت مقاومت از شما ميخواهم كه مجدداً كارخانه را راهاندازي كنيد و ارتباط خود را با ما حفظ كنيد.
مرحوم عالينسب در واكنش به اين تقاضا، مجدداً كارخانه سماورسازي را راهاندازي كردند و با جديت در فضاي آزادسازي افراطي واردات كه پس از كودتا توسط دولت كودتا و حاميان كودتاچيان به منظور از بين بردن همه دستاوردهاي ملي - اقتصادي دولت مصدق در دستور كار قرار گرفته بود، دور جديدي از تلاشهاي توليدي خود را بر محور ارتقاء بهرهوري و تلاش براي رقابت با كمپانيهاي خارجي در داخل ايران آغاز نمود. براي درك حكمت آزادسازي واردات بلافاصله پس از كودتا، كافي است به بنيانهاي نظري مكتب تاريخي رجوع كنيم كه به صورت روشمند و عالمانه نشان ميدهد كه چگونه توسعه ملي تنها در شرايط حمايت از صنايع پويا رو به بالندگي ميگذارد. از آنجا كه زيرساختهاي توسعه ملي در دوره دولت دكتر مصدق به نحوي شايسته در حال طراحي شدن بود و اين مسئله موجب جلب اعتماد صنعتگران كشور و تلاش براي پايهريزي يك صنعت ملي بالنده شده بود، كودتاچيان بلافاصله پس از به قدرت رسيدن فرمان آزادسازي واردات را صادر كردند تا آن دستاوردها، به ويژه صنايع نوپاي ملي كشور را نابود سازند.
انور خامهاي در كتاب ارزشمند خود به نام «اقتصاد بدون نفت»، مينويسد: شدت افراط در آزادسازي واردات پس از كودتا به اندازهاي بود كه علاوه بر توليدكنندگان حتي بسياري از واردكنندگان را نيز ورشكست ساخت چرا كه اگر اندك تعللي در ترخيص كالاهاي خود صورت ميدادند روند افراطي آزادسازي واردات آنچنان با تكيه بر كمكهاي بلاعوض آمريكاييها و انگليسيها به فزوني عرضه بر تقاضا ميانجاميد كه افت قيمتها صرفه پرداخت حقوق گمركي و ترخيص كالاها را به چالش ميكشيد.
به گواه اسناد موجود در كارخانه عالي نسب در چنين شرايطي مرحوم ميرمصطفي عالي نسب از همه تواناييهاي خود براي بقاء كارخانه مدد گرفت چرا كه احساس ميكرد با همان منطقي كه كارخانه ايجاد شده است، ميبايست ادامه فعاليت دهد. دستاورد فني اين دوران براي ميرمصطفي عالينسب ثبت 5 اختراع به نام خود در راستاي تلاش براي بقا و ارتقاء سطح بهرهوري كارخانهاش بود. او در اين مدت چند مشاور سوئيسي را نيز به خدمت گرفت و با انجام مطالعات عميق دستاوردهاي بديعي در عرصه مديريت صنعتي مدرن از خود به جا گذاشت. ايشان ميفرمودند وقتي سوئيسيها كيفيت كارخانه را ملاحظه كردند، تقاضاي مشاركت و سرمايهگذاري مشترك داشتند اما من ميخواستم اين صنعت به معناي دقيق كلمه «ملي» باقي بماند. بنابراين، به استخدام آنها و اخذ دانش و مهارتهاي ايشان بسنده كردم.
در اين دوران است كه به موازات آن نوآوريها و تلاشها، هر روز بر ا عتبار او افزوده ميشد و خود ايشان ميفرمودند كه مديران كارخانههاي لاجورديها و خسروشاهيها بين 5 تا 7 ماه در انتظار ميماندند تا من فرصتي براي ارائه مشاورههاي مديريتي براي كارخانههاي آنها پيدا كنم. ضمن آنكه به طور همزمان ارتباط ايشان، مرحوم با مرحوم آيتا... بروجردي، نيز نهضت مقاومت ملي استمرار داشت و در اين دوران در اكثر فعاليتهاي فرهنگي و مذهبي نيز نقش سرنوشتساز و مؤثر ايشان قابل مشاهده است. از جمله ميتوان در اين زمينه به قرار گرفتن ايشان در زمره هيأت موسس جامعه تعليمات اسلامي، كمك به مرحوم مهندس بازرگان، مرحوم دكتر سحابي براي راهاندازي مدرسه كمال،تأمين مالي هزينههاي پژوهشي علامه ايمني براي تدوين مجموعه بينظير الغدير، كمك به راهاندازي مجله مكتب اسلام و ... اشاره كرد.
ايشان ميفرمودند كه در حال طراحي برنامه توسعه صنايع نفت سوز به صنايع گازسوز بودم كه مجدداً در سالهاي اوليه دهه 1340 به جلسات نهضت مقاومت دعوت شدم. اين بار نيز سخنگوي نهضت مقاومت مرحوم آيتا... طالقاني بود. ايشان گزارشي از مجموعه مطالعات و بررسيهاي اقتصادي گروه تخصصي خطاب به مرحوم عالينسب فرمودند كه بررسيهاي ما نشان ميدهد كه صنعت كارتنسازي در كشور به طور كامل در انحصار فردي است كه مستقيماً با اسرائيل ارتباط تنگاتنگ دارد و حال كه از موضع حكومت تدبيري براي اين وابستگي انحصاري انديشيده نميشود، نهضت مقاومت ملي به اين جمعبندي رسيده است كه ميبايست يك مسلمان انقلابي خود را درگير در اين رشته از صنعت نمايد. مرحوم طالقاني ادامه دادند كه واقعيت اين است كه ما نزديك سه سال تلاش كرديم تا شخصي غير از شما اين مسئوليت را برعهده گيرد اما چون متأسفانه اين تلاشها به جايي نرسيده و از طرف ديگر، مسئله مزبور نيز قابل صرفنظر كردن نيست، بنابراين، ناگزير از دعوت شما به اين جلسه و ابلاغ جمعبندي نهضت هستيم.
مرحوم عالينسب ميفرمودند كه من در پاسخ به اين مطلب به شكلهاي مختلف استدلالهايي را مطرح كردم كه مضمون محوري آنها مخالفت با اين تصميم بود. به آنها توضيح دادم كه در اين چند ساله به يك مدير صنعتي تمام عيار تبديل شدهام كه 5 اختراع به نام خود ثبت كرده و كاملاً بر مسائل فني و مديريتي رشته خود احاطه دارد و حداقل 3 اختراع جديد را نيز در دستور كار دارد. بنابراين، وارد شدن در يك رشته فعاليت جديد به معناي توقف آن تلاش ها آغاز تلاش براي كسب مهارت و تخصص در يك رشته فعاليت به كلي متفاوت است كه موجب ميشود من مزيت خود را در صنايع نفت سوز و تكامل آن در صنايع گازسوز از دست بدهم بدون آنكه بتوانم به چنين جايگاهي در صنعت جديد نيز دست پيدا كنم. بر اين اساس، پيشنهادهاي جايگزيني را با جلسه در ميان گذاشتم كه متأسفانه هيچ كدام از آنها پذيرفته نشد. در واكنش به آن پيشنهادها، مرحوم آيتا... طالقاني فرمودند: «ما، با اين استدلالها آشناييم و دليل وقفه 3 ساله تشكيل اين جلسه نيز، همين ملاحظات بوده است. اينك شما با جمعبندي ما آشنا شديد و بيترديد تصميمگير نهايي خودتان هستيد.»
مرحوم عالينسب ميفرمودند كه من پس از آن جلسه تصميم گرفتم كه با وجود همه مشكلات و موانعي كه براي اعضاي نهضت بر شمرده بودم، اين كار را نيز انجام دهم و خداوند توفيق داد كه در عرصه كارتنسازي نيز، با تكيه بر مجموعه دانشي كه در زمينه مديريت صنعتي كسب نموده بودم و نيز با مجموعه تجارب و مهارتهايي كه در فعاليت صنعتي به دست آورده بودم پس از راهاندازي كارخانه كارتنسازي ميهن، استاندارد ضايعات در اين كارخانه را به سطحي بالاتر از ميانگين استاندارد جهاني رساندم يعني در عرصه كارتنسازي نيز از نظر بهرهوري در سطح عالي و قابل رقابت با رقباي داخلي و خارجي قرار گرفتم
ميرمصطفي عالينسب 16 سال پس از تأسيس صنايع نفت سوز كارخانه كارتنسازي ميهن را راهاندازي نمود. اين كارخانه امكان بستهبندي محصولات را فراهم مينمود. در عين حال، صدور كالاها را به علت دسترسي به بستهبندي تسهيل مينمود. از سال 1345 بخشي از سهام كارخانه كارتنسازي ميهن خريداري و در سال 1349 اكثر سهام آن، از خانواده ميشل جمايل لبناني و مير حمزه قاسمي خريداري شد. سرمايه شركت در اين زمان 30 ميليون ريال بود فعاليت آن در طي 8 سال گسترش زيادي يافت. عالينسب در سال 1349 به افزايش سرمايه شركت پرداخت و تا آبان 1351 سرمايه آن به 80 ميليون ريال افزايش يافت. براثر سقوط يك هواپيماي جنگي بر روي كارخانه، در آبانماه سال 1351 دچار آتشسوزي و تعطيل شد.
ماجراي سقوط هواپيما بر روي كارخانه كارتنسازي نيز بسيار جالب و به نوبه خود منحصر به فرد است. يكي از فانتومهاي نيروي هوايي با سقوط خود بخش اعظم كارخانه را نابود ساخت اما هنگاميكه وكلاي كارخانه كارتنسازي ميهن براي دريافت غرامت به دادگستري مراجعه كردند، با نامه شگفتانگيزي از سوي ارتش روبه رو شدند. مضمون اين نامه، به نحو شايستهاي وضعيت قوه قضائيه آن دوران را نمايان ميسازد؟!
ارتش در آن نامه نوشته بود كه چون اين هواپيما به هنگام پرواز كاملاً چك شده بود و از طرف ارتش در آن نامه نوشته بودند كه چون اين هواپيما به هنگام پرواز كاملاً چك شد ه بود و كارشناسان ارتش هيچ اشكال فني براي آن ذكر نكرده بودند. بنابراين، ارتش بابت اين سقوط هيچ مسئوليت مدني برعهده نميگيرد و خسارت ديده خود بايد چارهاي براي خود پيدا كند.
مرحوم عالينسب ميفرمودند كه چند روز بعد يكي از سناتورهاي مجلس سنا با من تماس گرفت و گفت كه حامل پيامي از سوي شاه است. مضمون پيام شاه اين بود كه عالينسب چه فكر كرده كه براي گرفتن غرامت به دادگستري مراجعه كرده است. را ه دريافت غرامت نوشتن نامه مستقيمي به شاه و عرض ارادت به پيشگاه او و طلب غرامت از شخص اوست. آقاي عالينسب ميفرمودند كه من در جواب خود را به زن خانهدار و عفيفهاي تشبيه كردم كه خرج چنداني ندارد و زياد هم اهل بزك و هزينههاي سنگين نيست. بنابراين، اگر روال قانوني نتيجه ندهد، براي گرفتن غرامت من هرگز به شخص ديگري نامه نخواهم نوشت و در ادامه فرمودند كه وقتي مطمئن شدم كه پرداخت غرامت از سوي ارتش موضوعيت نخواهد داشت، چندين هزار متر از زمينهايي را كه براي طرح توسعه سماورسازي خريداري كرده بودم، فروختم و براي تأمين مالي بقيه هزينههاي مورد نياز براي بازسازي و راهاندازي كارخانه كارتنسازي نيز راه پيدا كردن شركايي از بخش خصوصي را انتخاب نمودم. اين نكته نيز جالب است كه پس از آغاز دوران تزلزل حكومت پهلوي و به طور مشخص در دوره شريف امامي، مجدداً در دادگستري طرح دعوا كردم. اين بار كار بسيار خوب پيش رفت و در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي دادگاه، رأي به نفع ما صادر كرد و ارتش را ملزم به پرداخت غرامت نمود. اما هنگامي كه به فاصله اندكي پس از اين ابلاغ رأي انقلاب اسلامي در ايران به پيروزي رسيد، اينجانب با مراجعه به د ادگاه اعلام صرفنظر از شكايت خود نموده و از دريافت غرامت به كلي چشم پوشيدم.
با پيروزي انقلاب اسلامي، ميرمصطفي عالينسب فرصتي پيدا كرد تا در بالاترين سطح ممكن دانش و تجربه خود را در خدمت ملت ايران، توسعه ملي و آرمانهاي انقلاب اسلامي قرار دهد. از همان اولين روزهاي پس از پيروزي و فعال شدن دولت موقت مرحوم مهندس مهدي بازرگان پيشنهاد وزارت اقتصاد و دارايي را به ايشان داد. مرحوم عالينسب سابقهاي ديرينه از دوستي و همكاري با زندهياد مهندس بازرگان داشت و اعتماد و تفاهم فوقالعادهاي فيمابين آنها وجود داشت. از اين رو، مرحوم عالينسب صميمانه و صادقانه براي ايشان توضيح داده بودند كه وجود ايشان؛ به اعتبار مشخصههاي منحصر به فردي كه دارند، ميتواند بسيار مثمر ثمرتر باشد اگر به يك دستگاه معين وابسته نباشند.
دليل مسئله هم آن بود كه ايشان جزو معدود افرادي بودند كه در سطح خُرد و از منظر مديريت بنگاههاي اقتصادي، دانش و تجربهاي كمنظير همراه با چند اختراع داشتند. بنابراين، به اعتبار اجتنابناپذيري دشواريهاي كوچك و بزرگي كه براي بنگاههاي مهم اقتصادي كشور پديد ميآمد، ميتوانستند مديريت بحران كنند و در سطح خُرد منشأآثار برجسته و ممتازي باشند. همچنين آوازة مطالعات عميق ايشان در سطح كلان و توسعه اقتصادي نيز در سطحي بود كه حتي در دوران قبل از انقلاب اسلامي نيز محل مشورت كارشناسان بزرگ و برجسته بانك مركزي و سا زمان برنامه قرار داشتند. بنابراين، براي ايشان از منظر نظارت و هدايت سياستهاي كلان و سطح توسعه كشور نيز بسيار مغتنم ميتوانست باشد. ضمن آنكه در صورت پذيرفتن مسئوليت اجرايي در يك دستگاه خاص، ايشان را ناگزير با بسياري از مسائل اجرايي ويژه آن دستگاه نيز درگير ميكرد كه در صورت تحقق به معناي محروم گذاشتن همه شوراهاي كليدي تصميمگير در امور حياتي اقتصاد كلان و توسعه فني بود.
مرحوم مهندس بازرگان استدلالهاي آقاي عالينسب را پذيرفتند و به اين ترتيب ايشان از همان آغاز پيروزي انقلاب اسلامي، حكم مشا ور اقتصادي نخستوزير گرفته و همزمان مشاور شوراي اقتصاد، عضو شوراي پول و اعتبار و عضو شوراي طرحهاي انقلاب شدند و همانطور كه خود پيشبيني ميكردند، علاوه بر همه مسئوليتهاي مشاورهاي پيشگفته، در مورد بحرانهاي موضعي رخ نموده در ماهها و سالهاي اوليه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، مددكار دولت براي فرونشاندن آن بحرانها و فعالسازي واحدهاي توليدي مهم كشور نيز بودهاند. برجستهترين مثال در اين زمينه، مديريت چند ماهه ايشان در ايران خودرو است. مديران قديمي، كارشناسان و كارگران قديمي ايران خودرو، نيك به ياد دارند كه مديريت مشاركتجويانه، عالمانه و شفاف ميرمصطفي عالينسب در ايران خودرو چگونه همه التهابات پيش آمده را تبديل به يك اراده همگاني كرد تا چرخهاي اين كارخانه بزرگ و مهم از حركت باز نايستد و از نظر كيفيت نيز خودروهايي كه در سال 1358 تحت مديريت ايشان توليد شد به گونهاي بود كه تا سالها پس از 1358 نيز، پيكانهاي آن سال با عنوان مدل عالي نسب اشتهار پيدا كرده بود.
همانطور كه پيشتر مطرح شد، با روي كار آمدن دولت شهيد رجايي، علاوه بر مسئوليتهاي پيشين، عضويت در ستاد بسيج اقتصادي نيز به مسئوليتهاي ايشان اضافه شد. ضمن آنكه در دوره شهيد رجايي، ايشان مسئوليت اجرايي راهاندازي مجتمع عظيم مس سرچشمه را نيز با موفقيت به انجام رساندند و حماسههاي خارقالعادهاي در آن تجربه خلق شد كه اميدوارم مديران و كارشناسان وقت مجتمع مس سرچشمه، شرح مبسوط آن تجربه را مكتوب كنند تا به عنوان يك سند افتخار فرا راه جويندگان توسعه آينده ايران زمين قرار گيرد. با رياست جمهوري شهيد رجايي ايشان با حفظ همه سمتها قبلي، حكم مشاور اقتصادي رياست جمهوري را نيز دريافت كردند و به تعبير خودشان، همچون سربازي تمام عيار، تمام فعاليتهاي روزمره زندگي شخصي را متوقف ساخته و شبانهروز در خدمت پيشبرد اهداف اقتصادي انقلاب اسلامي، قرار دادند.
بسياري از دوستان نزديك شهيد رجايي، نكات بسيار جالب توجهي را از ارادت و علاقه و اطمينان آن شهيد بزرگوار به مرحوم عالينسب نقل كردهاند و كاش ميشد مجموعه آنها را نيز به نوعي گردآوري نمود. اما يكي از تأثيرگذارترين آنها اين خاطره است كه خود مرحوم عالينسب نيز پس از شهادت آقاي رجايي بارها تعريف كرده و اشك در چشمانشان جمع ميشد. مضمون خاطره مزبور از اين قرار است كه هر بار نكتهاي بديع و راهگشا و خارقالعادهاي در جلسات مختلف از سوي مرحوم عالينسب مطرح ميشد، شهيد رجايي در حالي كه بعض گلويشان را ميفشرد، اظهار ميداشتند كاش انقلاب چند سال زودتر به ثمر مينشست تا ايران فرصتي پيدا ميكرد تا حداكثر استفاده ممكن را از اين مرد بزرگ و كمنظير ببرد.
از زمان شهادت شهيد رجايي تا پايان جنگ تحميلي كه مرحوم عالينسب سر از پا نشناخته، بي مزد و منت در خدمت انقلاب اسلامي قرار داشت، ايشان به طور همزمان، هم مشاورت اقتصادي رؤساي جمهور و هم نخست وزيرانشان را برعهده داشتند. ضمن آنكه در دوران نخستوزيري مهندس موسوي، عضويت در شوراي عالي كشاورزي و شوراي عالي صنايع و دهها مسئوليت كوچك و بزرگ ديگر نيز به مسئوليتهاي قبلي ايشان افزوده شد. تعبيري كه يك بار در هنگام مسافرت نخستوزير به تركيه در ملاقات با تورگوت اوزال نخستوزير و سپس رئيس جمهور وقت تركيه، هنگام معرفي مرحوم عالينسب به كار برده بودند به اندازه كافي براي معرفي جايگاه و نقش اين مرد بزرگ و بيادعا در پيشبرد مسائل اقتصادي كشور گوياست. ايشان در معرفي آقاي عالينسب گفته بودند كه او شخصي است كه تاكنون بارها دولت و ملت ايران را از پرتگاههاي برزگ اقتصادي نجات داده است.
به گمان اينجانب ميبايست يك رساله مستقل درباره حساسيتها و وجوه نقشآفريني و نوع جهتگيريهاي توسعهاي آقاي عالينسب فراهم ساخت اما تا آن زمان ذكر سه نمونه از نقشآفرينيهاي او خالي از لطف نيست. هر سه اين تجربهها در خلال جنگ تحميلي اتفاق افتاده است و هر كدام به نوعي منشأ دستاوردهاي بسيار بزرگي براي ملت ايران شد.
نمونه اول، توصيه ايشان به دولت براي تهيه لايحهاي جهت مقيد شدن دولت به ارائه بودجه ارزي هر سال به مجلس مانند بودجه ريالي بود. توجيه مرحوم عالينسب آن بود كه رانت نفتي، رانتجويان حرفهاي را به طمع مياندازد كه هرچه بيشتر ارزهاي حاصل از صدور نفت را به خود اختصاص دهند و براي پيشبرد مطامع خود، از هر وسيلهاي ابا نخواهند داشت و اين به معناي فشارهاي سياسي – اجتماعي طاقتفرسا بر دولتي است كه بار مديريت اقتصاد جنگي را بر دوش دارد. ضمن آنكه درآمد حاصل از نفت از ديدگاه ايشان در زمره انفال محسوب ميشد كه همه ملت به صورت مشاع در آن سهيم بوده و بنابراين، حق داشت بداند كه تك تك دلارهاي نفتي چگونه و در چه مسيرهايي هزينه ميشود، ضمن آنكه برعهده مجلس قرار گرفتن تصميمگيري درباره نحوه تخصيص درآمدهاي نفتي دادن حق به نمايندگان صاحبان حق تلقي ميشد و در عين حال كار رانتجويان حرفهاي را نيز به شدت دشوارتر ميكرد نسبت به زماني كه ميتوانستند همه فشارهاي خود را روي شخص نخستوزير متمركز سازند. همين يك نكته به تنهايي ارزش آن را دارد كه موضوع يك رساله پژوهشي منحصر به فرد قرار گيرد تا نشان دهد كه مديريت اقتصاد ملي در پرتو اين تدبير چگونه از بسياري بليهها و فتنهها رهايي يافت و چقدر وقت نظام تصميمگيري را براي تمركز بيشتر بر روي مسائل اساسي كشور، آزاد ساخت. در عين حال كه گذاشتن بناي صدق در روابط دولت و ملت اعتماد ملت را برانگيخت و فساد مالي در آن دوران نسبت به همه دورانهاي پس از آن به گواه مستندات رسمي مندرج در سالنامههاي آماري كشور بسيار بسيار كمتر بوده است.
نكته دوم، به فشارهاي شديد مرحوم عالينسب به نخستوزير وقت و همه اعضاي شوراي اقتصاد در زمينه اهتمام تمام عيار نسبت به پيش گرفتن رويههاي موسوم به انضباط مالي از سوي دولت بوده است. اين مسئله باعث شد كه در اوج جنگ يعني در سال 1364 نرخ تورم در كشورمان به كمتر از 7 درصد برسد. اين مسئله به مثابه يك پديده استثنايي و منحصر به فرد طي بالغ بر 35 ساله گذشته همچنان در تاريخ اقتصادي ايران ميدرخشد. ضمن آنكه همچون چراغي فراروي همه دولتهاي پس از جنگ ميتوانست و ميتواند قرار گيرد كه راه نجات اقتصاد ايران از تورم و بيكاري، شوك درماني و تعميق و تشديد بحرانها به تبع آن نيست بلكه راه نجات اقتصاد ايران از انضباط مالي و شفافسازي فرايندهاي تصميمگيري و تخصيص منابع در يك اقتصاد رانتي ميگذرد.
مورد سوم به تجربه مديريت اقتصادي كشور در سال 1360 مربوط ميشود. اين سال از جهات متعدد يك نقطه عطف در تاريخ اقتصادي ايران به شمار ميآيد وجه اول آن وقوع اولين شوك معكوس قيمت نفت در بازارهاي جهاني بود كه موجب شد در بعضي از ماههاي آن سال قيمت نفت ايران به كمتر از 5 دلار به ازاي هر بشكه سقوط كند.
وجه ديگر اين مسئله به تصميم رژيم صدام حسين و همپيمانانش مربوط ميشود كه از استحكام اقتصاد ايران با وجود گذشت بيش از 5 سال از جنگ به خشم آمده بودند و به اين جمعبندي رسيدند كه تنها راه مجبور ساختن ايران به پذيرش فشارهاي بينالمللي در چارچوب استراتژي آمريكا كه ميخواستند اين جنگ هيچ برندهاي نداشته باشد، آوردن فشارهاي طاقتفرسا به اقتصاد كشور است و بس. به همين خاطر، همزمان با اولين شوك معكوس قيمت نفت استراتژي عراق نيز بر انهدام تأسيسات اقتصادي ايران متمركز شد.
پژوهشگراني كه علاقهمند به مطالعه و پژوهش در اين زمينه هستند، ميتوانند به سند بسيار مهم گزارش خسارتهاي اقتصادي كشور در اثر جنگ تحميلي مراجعه كنند. اين سند، پس از پذيرش قطعنامه و تأييد متجاوز بودن عراق از سوي سازمان ملل متحد تهيه شده و همچنان در كتابخانه سازمان برنامه و بودجه سابق، قابل مراجعه است و نشان ميدهد كه خسارتهاي وارده به تأسيسات اقتصادي ايران در سالهاي 65 و 66، فوقالعاده بيشتر از كل خسارتهايي بوده است كه از آغاز جنگ تا سال 1365 بر تأسيسات اقتصادي ايران وارد آمده بود. اينجانب شهادت ميدهم كه استاد فقيدم، مرحوم ميرمصطفي عالينسب در آن ايام با وجود كهولت و انواع بيماريها، گاه تا پاسي از شب گذشته در خدمت دولت و ملت بود و با سرپنجه تدبير خود و با كمك و ياري همه دستاندركاران امور اجرايي كشور، موجب گرديد كه اقتصاد ايران در آن سال و تحت آن شرايط كه وصف ابعاد آن نيازمند فرصتي جداگانه است، بت واند سالي بسيار سخت را بدون بحران سپري كند. شرح جزئيات تدابير اين مرد بزرگ در اين سال به خصوص، ميتواند به عنوان چراغي فراراه آينده توسعه ايران در نظر گرفته شود. اين جانب در خاتمه اين بحث به ذكر يك خاطره بسنده ميكنم و خوانندگان علاقهمند را دعوت ميكنم كه به كتاب اقتصاد ايران در دوران جنگ تحميلي مراجعه كنند. اين كتاب را در سال 1387 يكي از مؤسسههاي پژوهشي وابسته به سپاه كه در زمينه ادبيات مربوط به تجربه دوران دفاع مقدس كار تحقيقاتي ميكنند، منتشر ساخته و گرچه به لحاظ تحليل اثر برجستهاي محسوب نميشود اما از نظر گردآوري آمار و اطلاعات اقتصاد ايران در آن دوران امكان مقايسه عملكرد اقتصادي دوران دفاع مقدس را با دورانهاي قبل و پس از خود د ر ايران و نيز امكان مقايسه شرايط ايران و عراق در اين جنگ نابرابر را فراهم ميسازد يك اثر منحصر به فرد محسوب ميشود. پژوهشگر علاقهمند با مراجعه به اين كتاب، متوجه ميشود كه در آن دوران ركوردهايي زده شده از نظر عملكرد اقتصادي كه برخي از آنها طي پنجاه سال اخير و برخي از آنها طي 25 ساله اخير ديگر هرگز تكرار نشده است.
توجه به اين نكته مهم است كه بدانيم آن ركوردها در شرايط جنگي حاصل شده و مديران اقتصادي كشور، در دورانهاي قبل و بعد از آن در شرايط صلح، قادر به تكرار آنها نبودهاند.
اما خاطره اينجانب مربوط به سفري است كه در سال 1368 به اتفاق مرحوم استاد فقيد ميرمصطفي عالي نسب به سوئيس داشتيم. از آنجا كه مرحوم عالينسب در سالهاي قبل از انقلاب اسلامي، چند مهندس و مشاور سوئيس را به استخدام شركت خود درآورده بودند و با تعدادي از سرمايهگذاران سوئيسي در منطقه ايران و خاورميانه آشنايي داشتند. يكي از آنها كه دكتراي اقتصاد داشت و جزو رهبران حزب حاكم سوئيس محسوب ميشد، با شنيدن خبر حضور مرحوم عالينسب در سوئيس، به ديدار ايشان آمد و مرحوم عالينسب مرا از باب رشته تحصيليام به او معرفي كرد. آن آقا كه نامش دكتر اميليو پاگاني بود به طور خصوصي به من گفت هنگامي كه ما در هيأت حاكمه سوئيس به كارنامه اقتصادي ايران و عراق نگاه مياندازيم، همگي دچار شگفتي ميشوند الا من، چرا كه من همواره در توضيح به همكاران خود ميگفتم كه در ايران كسي را ميشناسم كه اگر رهبران ايران به راهنماييهاي او گوش فرا دهند حتي اين كارنامه حيرتانگيز نيز براي آنها كم است. وي در ادامه گفت فرق من با آنها اين بود كه من آقاي عالينسب را ميشناسم و آنها نميشناختند.
وي سپس نظر اينجانب را در اين زمينه جويا شد و من نيز ضمن آنكه در اصول موافقت خود را با تحليل ايشان اعلام كردم، اضافه نمودم كه بايد شهادت دهم هر نقطه قوتي كه در اقتصاد ايران در ده ساله اول پس از پيروزي انقلاب اسلامي يافته ميشود، بدون ترديد يك سر آن به راهنماييها و پافشاريها و خون دل خوردنهاي آقاي عالينسب مربوط ميشود و هرجا اشكال يا مشكل جدي مشاهده ميشود يك سر آن به اين مربوط ميشود كه مديريت اقتصادي كشور با هر دليل و توجيهي از پذيرفتن راهنماييهاي آقاي عالينسب خودداري كردهاند و الان بايد اين نكته را نيز اضافه كنم كه مرحوم عالينسب اقتدار خاصي نداشتند جز اعتمادي كه از مرحوم امام خميني گرفته تا سران سه قوه و نخستوزيران وقت به او داشتند و سيره عملي ايشان نيز اينگونه بود كه مقيد بودند كه تصميمات نهايي در هر جلسه به اتفاق آرا باشد و براي كسب نظر موافق همه اعضا، گاه تا حدود 50 درصد از نظرات خود كوتاه ميآمدند. بنابراين، منش اخلاقي و رويه دموكراتيك ايشان نيز موجب ميشد كه همه بتوانند آزادانه اظهار نظر كنند. بنابراين، اينطور نيست كه آنچه طي ده ساله اول پس از پيروزي در عرصه اقتصاد اتفاق افتاد همگي طبق نظر ايشان بوده باشد اما انصاف اين است كه هر روز بيش از روز قبل اعتقاد اينجانب به دو وجه نكاتي كه به دكتر پاگاني اظهار داشتم قويتر ميشود و شواهد و مستندات بيشتري براي آن به دست ميآورم كه اميد دارم خداوند توفيق و مجالي عنايت كند تا آنها را نيز به رشته تحرير درآورم.
پس از پايان جنگ، ايشان ديگر ارتباطي با تصميمگيريهاي اقتصادي كشور به صورت مستقيم نداشتند و با روي كار آمدن دولت جديد به تعبير خودشان به واسطه اختلاف سليقه بنيادي با جهتگيريهاي اقتصادي پس از جنگ هم از صحنه كنار رفتند و هم عملاً كنار گذاشته شدند. گرچه تا پايان عمر پربركت خود از هر فرصتي براي تصحيح جهتگيريهاي اقتصادي كشور يا كاستن از هزينههاي آن براي آينده اقتصاد ايران دريغ نكردند. ضمن آنكه از سال 1368 به بعد تا پايان عمر به همراه تني چند از همفكران خود نهضت مدرسهسازي روستايي در ايران را به راه انداختند و حاصل آن بالغ بر صد مدرسه روستايي بود كه ساختند و بيمزد و منت و بينام و نشان به آموزش و پرورش ايران تقديم نمودند.
فلسفه انتخاب مناطق روستايي براي اين اقدام و تحليلي كه آن فقيد سعيد عزيز از آن داشتند نيز در جاي خود بسيار آموختنيها دارد و اميد دارم روزي توفيق مكتوب ساختن آنها نيز نصيب اينجانب گردد.
ميرمصطفي عالي نسبت را به واقع ميبايست مصداق اين جمله دانست كه رحمت خدا بر او باد كه در تمامي عمر با الهام از سيره نبوي، سراپا مالامال از مهر و شفقت به ايرانيان و در راه اعتلاي اسلام و ايران از هيچ كوششي فروگذار نكرد و در دو مقطع حساس و سرنوشتساز ملي شدن نفت و انقلاب اسلامي پرثمرترين خدمات را بيمزد و منت و بينام و نشان تقديم اسلام و ايران و ايرانيان نمود.
طوبي له و حسن مآب
نقل از دین و اقتصاد
برگرفته از کتاب پیشگامان رشد به زیور طبع منتشر کننده: اتاق بازرگانی